آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

دنياي اين روزاي من...

1392/3/17 18:23
نویسنده : شهناز
182 بازدید
اشتراک گذاری

آيلينم

اين روزها اصلا روزهاي خوبي برامون نيستن تو همش گريه ميكني و من هم بعضي وقتا انقدر بهم فشار مياد كه ميتركم از گريه

نميدونم اين وضع تا كي ادامه پيدا ميكنه مثلا اومديم مسافرت و مثلا اومديم خوش بگذرونيم اما قشنگ ميتونم بگم كه از دماغم در اومد اين سفر

شبها بعد از كلي گريه و كلنجار و راه بردن ميخوابي ١ تا ٢ بار تا صبح بيدار ميشي و بايد دوباره بچرخونمت تو خونه تا بخوابي و اگه شانس بيارم يك ربع طول ميكشه وگرنه كه حالا حالاها گيريم.

صبح هم كله ي سحر بيدار ميشي و من با چشم هاي نيمه باز و موهاي آشفته و صورت نشسته بايد بهت صبحونه بدم .

وضعيت اين روزهامون شبيه روزهاي اول تولدته كه هنوز با اخلاقياتت آشنايي نداشتم اين روزها هم انگار اصلا نميشناسمت انگار كه آيلين سابق رو بردن و جاش يه آيلين بداخلاق و بدقلق و نق نقو رو آوردن از وقتي كه به دنيا اومدي تا الان،اين روزها بدترين روزهاي زندگيم هستن روزي هزار مرتبه از خدا مرگم رو ميخوام.

واقعا اين روزها خسته م از گريه هاي تموم نشدنيت ،از غرغر هات،از خودم،از اينكه كاري از دستم بر نمياد،از اينكه انقدر قوي نيستم كه ساعتها رو دستم بچرخونمت،از همه چي،از همه كس...

باور كن ديگه كم آوردم آيلين خسته شدم خسته...

بگذريم از شكوه و شكايت

يه سه روزي ميشه كه اومديم تبريز و تو حسابي با آراد(پسر خاله ت)اوكي شدي و همش بوسش ميكني و دوستش داري،خدا رو شكر كه آراد هم دوستت داره و به بازي كردن باهات علاقه نشون ميده امروز هم ترنم و بابا و مامانش از كاشان اومدن تبريز.

با ترنم هم رابطه ت خوب بود و هي همديگه رو بوس ميكرديد.

الان هم يك ساعتي هست كه بعد از كلي گريه خوابيدي.

اميدوارم اين وضعيت هرچه زودتر درست بشه و تو بشي آيلينِ خوب من،اون وقته كه مامان خيلي بيشتر دوستت خواهد داشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)