تجربيات جديد
دخترك خوشگلم
امروز روز تجربيات جديد بود برات!
امروز عصري تصميم گرفتم پياده ببرمت تا سوپر ماركت سر كوچه!
كفشات رو پات كردم و دستت رو گرفتم و راهي شديم!
فكر كنم يه نيم ساعتي طول كشيد تا بريم و برگرديم!!از بس شما با اون پاهاي كوچولوت يواش يواش قدم برميداشتي! تا دستت رو ول ميكردم يه مسير ديگه ميرفتي اما از چهره ات رضايت و خوشحالي ميباريد رفتيم توي سوپرماركت يه لحظه حواسم بهت نبود ديدم يه پاستيل برداشتي و نشستي روي زمين و باهاش بازي ميكني!!!
انقدر دلم ميخواست ماچ بارونت كنم اونجا كه حد نداره!
تو مسير برگشت هم حسابي خسته شده بودي و تا ولت ميكردم مينشستي وسط خيابووون!!!
در نهايت هم توي حياط نشستي و اجبارا بغلت كردم و آوردمت بالا!!!
تجربه دوم امروزت هم خوردن شربت آلبالو با ني بووود خيلي جالب بود يه كم با ني كلنجار رفتي و بعدش ياد گرفتي كه چجوري بايد بخوري!
انقدر بامزه بود اين لحظه كه نميشه بيانش كرد!
خلاصه كلي امروز بانمك بودي آخر شب هم روي پاهام توي سروصدا خوابت برد قربونت برم من آيلينم ماماني عاشقته عاشققققق