تولد كفشدوزكي ماهك
آيلينم
عشقم
ديروز همسايه بالايي مون ما رو براي تولد دخترش(ماهك) كه ١ ماه از شما كوچيكتره دعوتمون كرد.
عصري باهمديگه رفتيم بالا نزديك به ٢٠ تا ني ني با سنين مختلف اونجا بودن و شما حسابي ذوق كرده بودي و هي ميرفتي و از نزديك نگاهشون ميكردي!
مامان ماهك هم مثل من،براي ماهك جشن تولد كفشدوزكي گرفته بود.
كلي بزن و برقص كرديم و شما هم كلي قر ريختي اون وسط.
خيلي خانوم بودي تو جشن تولد.مودب و حرف گوش كن شده بودي حسابي
وسطاي تولد هم تو بغلم خوابت برد!!!
تووي اون سروصدا راحت يه نيم ساعتي خوابيدي!
توي تولد يه پسر بدي هم بود كه هي اذيتت ميكرد وااااي يعني دندونم بدجوري روي جيگرش كار ميكرد منتظر بودم يه فرصتي پيش بياد تا يك نيشگون اساسي ازش بگيرم كه متاسفانه(!!!)موفق نشدم!!!
بزرگتر كه بشي قشنگ يادت ميدم بايد چه بلايي سر اين پسرااا بياري تا حالشون جاااا بياد!!!
از اونجا كه برگشتيم انقدر خسته بودي كه همينجوري ولوووو شدي الانم خوابيدي منم بدجور خسته ام خيلي دوستت دارم
امروز خيلي بهت افتخار كردم خيلي خانوم و مودبي
چقدر خوشحالم كه تورو دارم عزيزم
خوب بخوابي زندگي مامان و بابا...