آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

آخرش آره يا نه؟؟؟!

دختركم شيريني زندگي مامان و بابا نميدوني كه چقدر از داشتنت خوشحاليم. تو به زندگي ما رنگ دادي. مهمونمون اومد و رفت و تو اين مدت همش در حال خوش گذروني و گشت و گذار بوديم بخاطر همين هم نرسيدم كه وبلاگت رو آپديت كنم. دو سه روزي ميشه كه بله و نه رو به جا استفاده ميكني و انقدر بانمك ميشي كه من فقط همين جوري بوست ميكنم!! ديشب ني ني ت رو برداشتي و بردي گذاشتيش روي صندلي و بعدم با اون قد كوچولوت بدو بدو رفتي پتوت رو آوردي و كشيدي روش،من كه همين جوري مات نگاهت ميكردم، قربونت برم كه انقدر با محبتي. كاشكي ميفهميدي كه تو جامعه ي ما هر چقدر گرگي در لباس بره باشي بيشتر پيشرفت ميكني!محبت كردن به همه خوب نيست د...
27 اسفند 1391

بازیهای آیلین!

کلا عاشق بالا رفتن از وسایل هستی!یکی از بازیهای مورد علاقه ت بالا رفتن از ۳چرخه ته! بازی بعدی رفتن روی میز تلوزیون و ور رفتن با سیم های پشتشه! و میرسیم به بازی همیشگیت یعنی بهم ریختن اتاق!! اینم بازی جدیدته بازی با صندوقچه!!!       ...
23 اسفند 1391

و باز هم پيشرفت

دختركم آيلينكم امروز روز خيلي خوبي بود ديگه اجزاي صورت رو كامل ياد گرفتي امروز دندون و ابرو رو هم نشون دادي و منو خيلي خوشحال كردي ديگه واسه خودت خانومي شدي. عصري وقتي داشتي بازي ميكردي يهو گفتي جيش و اشاره كردي به دستشويي،راستش حال نداشتم و فكر ميكردم مثل هميشه سر كاريه واسه همين هم اهميت ندادم اما تو دوباره تكرار كردي و رفتي سمت توالت.منم اومدم دنبالت و پوشكت رو باز كردم و نشوندمت رو توالت و ديدم كه بعلههههه هر دو تا دستشوييت رو كردي و انقدر خوشحال شدم كه همين جوري هي بوست ميكردم الهي قربونت برم كه انقدر گلي. شب هم عمو مجتبي و خاله زهرا اومدن و شما كلي آتيش سوزوندي. نزديكاي ١٢ بود بردمت خوابوندمت مشغول ب...
23 اسفند 1391