آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

از شير گرفتن آيلين-شب چهارم

دخترم آيلينكم ديشب تا ساعت ٢ نخوابيدي و كلي گريه كردي و آخر سر جلوي تلوزيون در حال تماشاي پي ام سي در حاليكه رو پام نشسته بودي و من تكونت ميدادم خوابت برد(اكثرا اينجوري ميخوابي) و تا ٧ صبح بيدار نشدي ٧ بلافاصله بعد از بيدار شدنت رفتي پيش نانا جون و بيدارش كردي نانا جون هم يه كم چرخوندت تو بغلش و خوابت برد و خوابيدي تا ٩. قضيه اينه كه تا وقتي خوابت نياز همه چيز خوبه... ظهر موقع خوابيدن كلي گريه كردي و من به روش دوران نوزاديت خوابوندمت. مثل اون موقع ها كه دل درد داشتي... اما الان كجا و نوزادي كجا!٨ كيلو سنگينتر شدي واقعا از كت و كول افتادم دخترم اما بالاخره خوابيدي و ٢ ساعت خواب بودي. عصري بردم...
5 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب سوم

آيلينم ديشب حسابي شرمنده ام كردي درسته كه خيلي بد خوابيدي و كلي گريه كردي اما شب خيلي خوب خوابيدي و تا صبح فقط يك بار بيدار شدي كه اون يك بار هم زودي خوابت برد. صبح هم بعد از بيدار شدنت يه صبحونه مفصل خوردي و كلي شيطوني كردي عصر برديمت پارك و اونجا كلي بازي كردي و حسابي خسته شدي توي راه برگشت بازم نق زدي و بهونه گرفتي و كلي اشك ريختي تا خوابت برد الانم داري شيطوني ميكني و از خواب خبري نيست! امروز بهتر از ديروز بودي خدا كنه امشب هم خوب بخوابي و فردا بهتر از امروز باشي. مامان خيلي دوستت داره عاشقتم خوب و زوووود بخوابي گل مامان! ...
3 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب دوم

آيلينم واقعا از شير گرفتن شما كار سختيه... امروز همش شير خواستي و با تلخي مواجه شدي و گريه كردي ديشب دو بار بيدار شدي كه بار اول به سختي خوابوندمت و بار دوم نتونستم بخوابونمت و ساعت ٦ صبح بيدار شديم همه و نشستيم و عمو پورنگ ديديم!!!! عصري با بدبختي و كلي گريه خوابيدي و الان هم ناناجون انقدر راه رفت تا تونست شما رو بخوابونه... واقعا سخته بازم خوبه من به كم خوابي عادت دارم وگرنه چي ميخواست بشه؟؟؟؟! امروز كه روز بسيار بدي بود واسه همه مون اميدوارم امشب خوب بخوابي و فردا روز خوبي باشه برامون... مامان خيلي دوستت داره باور كن كه خيلي سخته اشكهاي گوله گوله ي تو رو ديدن... خوب بخوابي دختر گلم...
2 خرداد 1392

عکس!

این عکس قدیمیه تازه از خواب بیدار شدی و خوابالو هستی اینجا هم که معلومه دیگه!شکمو خانوم شکلات خورده و... اینجا هم عین بابایی خوابیدی!     ...
31 ارديبهشت 1392

از شير گرفتن آيلين-شب اول

دختركم آيلينم امروز طي يك عمليات انتحاري تصميم گرفتم كه از شير بگيرمت صد البته وجود ناناجون همچين جسارتي رو بهم داد. در هر صورت نزديك يك سال و نيمه كه داري شير ميخوري امروز نزديك يك ليوان شير پاستوريزه خوردي،به مرحله ي جديد زندگيت خوش اومدي دخترم، كم كم وابستگي ها كم ميشن... عصري ناناجون رفت صبر زرد خريد كه بمالم به سينه م كه اگه خواستي بخوري تلخ باشه و نخوري اما خوشبختانه اصلا نياز نشد چونكه شما اصلا نخواستي! حتما انتظار داشتي از گريه هات بفهمم چي ميخواي! الان هم بعد از١١ ساعت بيداري بدون وقفه،خوابيدي. روي پام جلوي تلوزيون نشوندمت و انقدر پام رو تكون دادم تا خوابت برد. در هر صو...
31 ارديبهشت 1392

تو عشق مني

عشقم آيلينم انقدر شيرين زبون شدي كه حد نداره چند روز پيش يه گربه ديدي و ميو ميو گفتن رو ياد گرفتي الانم منو نشوندي تو تراس و خودت هي ميري و مياي!!! تا ميام بلند شم ميگي ايشي(يعني بشين!!!) تازه به نشستنم هم رضايت نميدي حتما بايد تكيه بدم تا قبول كني!!!! الان بهت گفتم هاپو چي ميگه گفتي هاپ هاپ!! وقتي ميگم توتو چيكار ميكنه دستات رو به نشونه ي بال بال زدن تكون ميدي كلي دلربا شدي واسه خودت!! دندونهاي نيشت اذيتت ميكنن حسابي و خيال بيرون اومدن ندارن! الانم هي ميري تو خونه و هي مياي بيرون و بوسم ميكني و دوباره ميري!! داروي خوابت رو دادم اما اصلا از خواب خبري نيست گوياااا!!! خيلي دوستت دارم عز...
31 ارديبهشت 1392

و بالاخره دندون هفتم!!

دختركم بعد از كلي تاخير بالاخره دندون هفتمت كه دندون پيش پايين هست در اومد و كلي خوشحالم كرد دندوناي آسيابت هم كه همچنان خيال بيرون اومدن ندارن!!! اين روزا حسابي شيطنت ميكني و كلي توي حرف زدن پيشرفت كردي. وقتي ميگم توتو چي ميگه صدات رو نازك ميكني و ميگي جيك جيك! و در جواب اينكه گاو چي ميگه لبات رو بهم ميچسبوني و ميگي ممممممم! وقتي ميگم پاني(لاك پشت ناناجون)چجوري غذا ميخوره؟صداي ملچ و ملوچ رو در مياري! خيلي ناز به همه چي حتي چيزايي كه ميشناسيشون ميگي اين چيه؟؟؟! وقتي چيزي ميخواي هي ميگي نو،نو!كه يعني اينو! تازگي هم وقتي چيزي ميخواي پاي آدم رو ميگيري و به زور هل ميدي سمت چيزي كه ميخواي. ...
31 ارديبهشت 1392

عکس!!

دخترکم اینروزا یاد گرفتی از کشوها به عنوان پله استفاده میکنی و ... اینجا هم داری میخندی و خرم میکنی یعنی تا نیارمت پایین!!! دیروز ناناجون و آقاجون اومدن و ما رو حسابی سورپرایز کردن.ناناجون هم طبق معمول دست پر اومد و این دفعه با یه مایو و یه کیف خیلی قشنگ کلی خوشحالمون کرد. اینم عکس مایو...   ...
18 ارديبهشت 1392

اولين آلرژي زندگيت

آيلينم عسلم اول از همه ميخوام در همين جا بخاطر اينكه امروز ١١ ساعت بي وقفه پا به پاي بقيه بيدار بودي ازت تشكر و قدرداني كنم!!!! صبح ساعت ١ پاشدي و الان كه ساعت ١٢ شب هست خوابيدي. الهي قربونت برم كه تمام بدنت پر از كهير شده اون دونه هايي كه دكترت گفت گزيدگيه در واقع كهير بودن كه در اثر آلرژي ايجاد شدن.كامل ميشناسمشون يك عمر خودم درگيرشون بودم و حالا نوبت شماس انگار پاهات رو انقدر خاروندي كه زخم شدن الهي بميره مامان برات. اينم از عكساش ...
14 ارديبهشت 1392