و باز هم پيشرفت
دختركم
آيلينكم
امروز روز خيلي خوبي بود ديگه اجزاي صورت رو كامل ياد گرفتي امروز دندون و ابرو رو هم نشون دادي و منو خيلي خوشحال كردي ديگه واسه خودت خانومي شدي.
عصري وقتي داشتي بازي ميكردي يهو گفتي جيش و اشاره كردي به دستشويي،راستش حال نداشتم و فكر ميكردم مثل هميشه سر كاريه واسه همين هم اهميت ندادم اما تو دوباره تكرار كردي و رفتي سمت توالت.منم اومدم دنبالت و پوشكت رو باز كردم و نشوندمت رو توالت و ديدم كه بعلههههه هر دو تا دستشوييت رو كردي و انقدر خوشحال شدم كه همين جوري هي بوست ميكردم الهي قربونت برم كه انقدر گلي.
شب هم عمو مجتبي و خاله زهرا اومدن و شما كلي آتيش سوزوندي.
نزديكاي ١٢ بود بردمت خوابوندمت مشغول بازي بوديم كه يهو شما خوشحال و خندان اومدي!!!
نيم ساعت خوابيدي و يه عالمه انرژي گرفتي و تا الان كه ٤:١٠ صبحه بيداري و من سعي در خوابوندنت دارم،البته مهمونامون هم تازه رفتن.
خداكنه بخوابي چون من حسابي خسته م و چشمام به سوزش افتاده از كم خوابي!
ماماني خيلي دوستت داره و از داشتن دختر باهوشي مثل تو به خودش ميباله.
عاشقتم نخودچي.