يه روز خوب
دختركم
آيلينم
امروز يه روز خوب بود برامون
صبح كه بيدار شدم وقتي اومدم تا كاراي ناهار رو بكنم ديدم گاز قطعه!!
و اين يعني تعطيليه كاراي آشپزخونه و معنيش اين بود كه صبح تا ظهر من دربست در اختيار شما بودم کلي با هم بازي كرديم و اتفاق جالب ٢ روز پيش دوباره تكرار شد!
قضيه اين بود كه ٢ روز پيش وقتي من كارتي كه بابا روش نوشته بود رو نشونت دادم شما گفتي بابا! من فكر كردم تصادفي گفتي و شانسي بوده و ازين حرفها امروز وقتي دوباره اون كارت رو نشونت دادم گفتي بابا و من از خوشحالي فقط بوست ميكردم هي بوست كردم و هي بوست كردم.
عاشقتم دختر باهوش من!
يه اتفاق خوب ديگه برد پر ارزش تيممنون(پرسپوليس)از سپاهان بود كه خيلي شيرين بود و مني كه همش حواسم هست كه يه مرقع داد نزنم كه شما نترسي چنان دادي زدم كه شما از توي اتاق بدو بدو اومدي با حالت گريه تو بغلم!
اما وقتي برات توضيح دادم كه شادي بعد گل بوده كاملا بهم حق دادي!!!!!!!!
شب هم رفتيم خونه مامان بزرگت و پيش عمه جون شيوات.
اونجا هم كلي آتيش سوزوندي و با انرژي صفر اومدي خونه!!
الانم راحت خوابيدي مثل فرشته ها
خيلي دوستت دارم بيشتر از ديروز كمتر از فردا...