از شير گرفتن آيلين-شب چهارم
دخترم
آيلينكم
ديشب تا ساعت ٢ نخوابيدي و كلي گريه كردي و آخر سر جلوي تلوزيون در حال تماشاي پي ام سي در حاليكه رو پام نشسته بودي و من تكونت ميدادم خوابت برد(اكثرا اينجوري ميخوابي) و تا ٧ صبح بيدار نشدي ٧ بلافاصله بعد از بيدار شدنت رفتي پيش نانا جون و بيدارش كردي نانا جون هم يه كم چرخوندت تو بغلش و خوابت برد و خوابيدي تا ٩.
قضيه اينه كه تا وقتي خوابت نياز همه چيز خوبه...
ظهر موقع خوابيدن كلي گريه كردي و من به روش دوران نوزاديت خوابوندمت.
مثل اون موقع ها كه دل درد داشتي...
اما الان كجا و نوزادي كجا!٨ كيلو سنگينتر شدي واقعا از كت و كول افتادم دخترم اما بالاخره خوابيدي و ٢ ساعت خواب بودي.
عصري بردمت بيرون و كلي كالسكه گردي كرديم!
رابطه ت با عروسكت خيلي با نمكه!
عروسكت رو تو بغلت گرفته بودي و به زور ميخواستي بهش ذرت بو داده بدي!!!
تازه الان هم عروسكت رو آورده بودي تا بهش شير بدم!!!
خودت هم كمتر بهونه ميگيري فقط اذيتت موقع خوابته ضمن اينكه بسيار عصبي شدي و همش ميخواي زمين و زمان رو گاز بگيري!
فعلا كه به دلت راه ميايم تا ببينيم بعدا چي ميشه.
مامان خيلي دوستت داره
شبت بخیررررر