بازگشت به خانه....
گلم
بالاخره سفر ما به اتمام رسيد و ما برگشتيم به خونه صبح ساعت ٥ راه افتاديم شما يه كم اولش اذيت كردي كه دليلش هم بدخواب شدنت بود اما بعدش خوب خوابيدي و بيشتر راه رو خواب بودي وقتي رسيديم خونه كلي ذوق كردي و تا وارد آسانسور شديم شروع كردي به خنديدن و خوشحالي وارد خونه كه شديم رفتي سراغ اسباب بازيهات و از ذوقت نميدونستي با كدوم بايد بازي كني!!!!
عصري هم رفتيم خونه مامان جون و باباجونت و تو كلي از ديدنشون خوشحال شدي كلي هم براشون راه رفتي و دلبري كردي اما خب من و تو ميدونيم كه عمه شيوا برات يه چيز ديگه ست و به شدت دوستش داري
شب هم عمو مجتبي و خاله زهرا اومدن و شما به عمو مجتبي غريبي كردي كي تموم ميشه اين غريبي كردنت ماماني؟؟!
الانم گرفتي خوابيدي مثل يه فرشته ي كوچولوووو ماماني خيلي دوستت داره خواباي خوب و رنگي ببيني دختركم شبت بخيرررررر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی