تولد ماماني
دختركم امروز روز تولدم بود البته من بزرگترين هديه ي زندگيم رو پارسال از خدا گرفتم و خدا تو رو به من داد صبح با نانا جون رفتيم بيرون و مامان يه آلبوم قشنگ صورتي رنگ برات گرفت شام خونه ي دوست مامان(سمانه)دعوت بوديم و تو تا اونجا كه ميتونستي منو اذيت كردي و نق و نوق كردي و آخرش انقدر گريه كردي كه مجبور شدم زودتر از معمول برت گردونم موقعي كه داشتم لباس تنت ميكردم حس كردم داغي وقتي رسيديم خونه،ناناجون هم گفت شما داغي و من درجه گذاشتم و ديدم كه دماي بدنت٣٨/٣ هست و تب كردي ناناجون ميگه سرما خوردي اما من حدس ميزنم بخاطر دندونت باشه در هر صورت خيلي نگرانتم امشب كلي اشك ريختي و بي قراري كردي بميرم برات عسلم خداكنه چيز مهمي نباشه خيلي دوستت دارم دختركم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی