آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

يك لحظه نبودن تو...

دخترم آيلينم امشب طي يك عمليات انتحاري تصميم گرفتيم بذاريمت خونه مامان بزرگت و خودمون تنهايي بريم خونه ي عمو مجتبي و خاله زهرا. اما از لحظه اي كه گذاشتمت همش دلهره داشتم و ضربان قلبم كلي بالا رفته بود تحمل دوريت رو واسه يه لحظه هم ندارم واقعا بهت وابسته شدم لحظه شماري ميكردم واسه ديدنت. خدا روشكر كه اصلا اذيت نكرده بودي و همچنان پرانرژي هنوز بيداري!!!! راستي عزيز دلم،بدنت دونه هاي ريز زده كه همراه با خارش هستن، نميدونم يعني ممكنه كه آبله مرغان گرفته باشي يا نه؟ فردا ميبرمت دكتر حتما. ايشالا كه چيزي نيست. مامان خيلي خيلي دوستت داره ...
11 ارديبهشت 1392

آيلين و دكتر!!

دختركم امروز بخاطر دونه هاي ريزي كه زده بودي بردمت دكتر. دكتر با دقت نگاه كرد و گفت دونه ها شبيه نيش حشرات هستن منم گفتم كه ما تو خونه مون جونور و اين چيزا نداريم. اما دكتر گفت حتي مورچه هم ميتونه باعث ايجاد اين دونه ها شده باشه. در نهايت هم پماد كالامين رو برات تجويز كرد كه اگه خارش داشتي برات بزنم. وزنت هم كرد كه شدي ١٢ كيلو.ماشالا خانوم خانوما. كلي هم از دستت خنديد!! آخه هي مظلوم نمايي ميكردي و تازگيا يه كار جديدي ياد گرفتي و اونم اينه كه الكي صداي گريه در مياري و بعد دو تا دستت رو روي صورتت ميذاري كه يعني دارم گريه ميكنم،و در همين بين از لاي انگشتات طرف مقابل رو نگاه ميكني و فكر ميكني طرف نميبين...
11 ارديبهشت 1392

گله از ني ني وبلاگ

الان كه اين متن رو مينويسم ساعت ٥:٣٠ صبحه. ساعت ٤:٣٠ آيلين رو خوابوندم و قشنگ ١ ساعته كامل نشسته بودم پاي لپ تاپ تا عكس هاي عيد آيلين رو بذارم تو وبلاگ اما در كمال ناباوري در حاليكه فقط يك عكس از ٢٠ عكس مونده بود همه چي پريد... خداييش چه وضعشه اين؟ با گوشي كه نميشه عكس ريخت منم تمام عكس هاي آيلين اكثرا توي گوشيم هستن هر بار ميخوام عكس بذارم تو وبلاگ ٢ ساعت معطل ميشم. كلا كه وبلاگ كنده و كاملا با سيستم ديزلي كار ميكنه،اون به كنار،عكس ها رو بايد سايزشون رو انقدر كم كنيم و كيفيتشون رو بياريم پايين تا به سايه اي از عكس اصلي تبديل بشه و بعد بذاريمش تو وبلاگ. بعد از گذشتن از هفت خان رستم تازه بايد بشينيم دعا كنيم ...
27 فروردين 1392

بازم تب...

آيلينم  عشقم الان كه اين مطلب رو مينويسم خواب و بيدارم انقدر خسته ام و خوابم مياد كه حد نداره ديشب وقتي اومدم بخوابونمت ديدم داغي... هي چكت ميكردم ديدم انگار ديگه داري زيادي داغ ميشي. شانسي كه آوردم اين بود كه خودت بيدار شدي و من سريع واست شياف گذاشتم تبت اومد پايين يه كم ولي مگه ميخوابيدي ديگه؟؟؟! دردسرت ندم تا صبح شايد ٤ ساعت خوابيدي تازه اونم با داروي خواب! ساعت ٦ هم از خواب بيدار شدي و يه عالمه بالا آوردي روم!!!! احتمالا گلو درد هم داري ديگه. عصري ميبريمت دكتر دختر گلم. ايشالا زودي خوب ميشي فرشته ي من مامان خيلي دوستت داره. ...
27 فروردين 1392

ما ۳ نفر

شیراز ارگ کریمخان سعدیه تخت جمشید کرمانشاه-بیستون کرمانشاه-طاق بستان ...
27 فروردين 1392