آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

دومين شب يلدا

امشب آخرين شب پاييزه و شب يلداست و تو امشب دومين شب يلداي زندگيت رو در حالي سپري خواهي كرد كه بابايي اهوازه و ما اراك هستيم خوبيه امشب اينه كه دختردايي ماماني و دختر كوچولوش (ترنم) هم امشب مهمون ما هستن و يك مهد كودك درست و حسابي راه ميندازيم!! خيلي از اينكه وبلاگت عكس نداره ناراحتم اما چه كنم!تمام عكسات توي هارد باباييه و در دسترس ما نيست! اما وقتي برگردم يه عالمه عكس ميذارم هوراااااا ...
1 دی 1391

اولين تجربه ي اتوبوس سواري!

امروز براي اولين بار سوار اتوبوس هاي شركت واحد شدي تا بريم خونه مامان بزرگِ ماماني. ظاهرا كه خوشت اومده بود اما طبق معمول از خواب خبري نبود! تو خونه ي مامان جون هم حسابي شيطوني كردي و بالاخره با مامان جون دوست شدي آخه همش غريبي ميكردي بهش! اونجا بهت بزن قدش رو ياد دادم و زودي ياد گرفتي بعدش هم فوتبال رو ديديم كه پرسپوليس ٦ تا به ملوان زد(ايول!!) برگشتني بازم با اتوبوس اومديم و اينبار كلي شيطوني كردي و با همه تو اتوبوس دوست شده بودي و ميخواستي بري بغل دختراي جلوييمون! ...
29 آذر 1391

اولين نوشته ي من براي تو

سلام شايد خيلي دير به فكر افتادم تا برات يه وبلاگ درست كنم در واقع اگه بخوام صادقانه بگم اگه اصرار هاي خاله شهرزادت نبود من هيچ وقت اينكار رو نميكردم! بهرحال الان كه اين مطلب رو مينويسم در حال شيرخوردن هستي تا ايشالا كمي بخوابي!!! آيلينم الان يك سال و يك هفته ت هست و هنوز راه نميري ٤ تا دندون داري و كلي شيطون هستي در حال حاضر هم همگي اراك پيش مامان ناهيدت هستيم. راستي تازه گوشات رو سوراخ كرديم و الان يه جفت گوشواره صورتي تو گوشاي نازت داري بذار از اولش برات بگم... روز نوزدهم آذر سال نود كه سال خرگوش هم بود به دنيا اومدي. خداروشكر به جز ٣ ماه ويار وحشتناكي كه داشتم مشكل ديگه اي توي بارداريم نداشتم داشتم ميگفتم!ساعت ٨:٤٠ صبح با وزن ٣١٩٠ و ...
28 آذر 1391