آيلينم سال نو رسيد دقيقا روز عيد از صبح از دنده ي كاملا چپ بيدار شدي و بعدش انقدر نق نق كردي كه كاملا عيد رو زهرمارم كردي همش ميخواستي بري توي تراس پيش ماهي ها و دست كني توي حوض طفلي عمه شيوا همش در اختيار شما بود هي ميبردت اونجا و لباسات رو خيس ميكردي و من بايد لباسات رو عوض ميكردم دستام مثل دست پيرزن ها شده از بس لباسات رو شستم بعد نوبت عيد ديدني بود كه انقدر شيطنت كردي تو خونه ي خاله هاي بابات كه مجبور شديم زود برگرديم از در و ديوار بالا ميرفتي، دختر خاله بابايي گفت مطمئنيد اين دختره؟(از بس شيطوني كردي) از غذا خوردنت هم كه هيچي نگم بهتره. چون اصلا غذا نميخوري.شما كه تو خونه روزي ٢ تا كاسه پر سرلاك ميخوري...