آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

بهانه ی زندگی من....آیلین

دنياي اين روزاي من...

آيلينم اين روزها اصلا روزهاي خوبي برامون نيستن تو همش گريه ميكني و من هم بعضي وقتا انقدر بهم فشار مياد كه ميتركم از گريه نميدونم اين وضع تا كي ادامه پيدا ميكنه مثلا اومديم مسافرت و مثلا اومديم خوش بگذرونيم اما قشنگ ميتونم بگم كه از دماغم در اومد اين سفر شبها بعد از كلي گريه و كلنجار و راه بردن ميخوابي ١ تا ٢ بار تا صبح بيدار ميشي و بايد دوباره بچرخونمت تو خونه تا بخوابي و اگه شانس بيارم يك ربع طول ميكشه وگرنه كه حالا حالاها گيريم. صبح هم كله ي سحر بيدار ميشي و من با چشم هاي نيمه باز و موهاي آشفته و صورت نشسته بايد بهت صبحونه بدم . وضعيت اين روزهامون شبيه روزهاي اول تولدته كه هنوز با اخلاقياتت آشنايي نداشتم ...
17 خرداد 1392

آيلين،گريه گريه گريه...

دختركم امروز از بس نق زدي و گريه كردي دوست داشتم خودم رو از تراس پرت كنم پايين. نميدونم چه ت شده بود فقط گريه ميكردي و البته همچنان هم ادامه داره،الان نانا جون رو از سر جاش بلند كردي تا تلوزيون رو برات روشن كنه و ناناجون سعي در خوابوندنت داره اما هي داري غر ميزني و ميگي كه كانال رو عوض كنه. از گفتن جمله ي تكراريه فكر كنم از دندونته متنفرم... از ٤ ماهگيت سر دندونات اعصاب خوردي داشتيم تا الان. در هم نميان راحت بشيم بخدا نميدوني با بد اخلاقي هات و گريه هات چه استرسي به آدم وارد ميكني. خبر خوب اينكه همين الان خوابت برد و من ميتونم يه نفس راحت بكشم انگااااار. امروز كلا همش بهونه گرفتي و بعد از چند روز د...
14 خرداد 1392

آيلين؛يك دخترِ مستقل!

دخترم آيلينم ديگه بزرگ شدي و خداروشكر اولين گام رو به سمت استقلالت با موفقيت برداشتي. ديشب بسيار خوب خوابيدي و خيلي خوشحالم كردي اما تا دلت بخواد امروز شيطنت كردي يعني كاري نموند كه نكني از ديوار راست فقط بالا نرفتي كلي هم بهم خسارت زدي! اما در عوض الان خيلي خوب و راحت خوابيدي! خيلي خنده داره كه تو حتما بايد با موزيك اون هم با صداي بلند بخوابي!!! يه موقعي بايد تو سكوت مطلق ميخوابيدي اما الان...! راست ميگن كه عادت بچه ها روز به روز عوض ميشه! خوشحالم كه از شير گرفتمت خوشحالم كه اينكار رو توي اراك انجام دادم و خوشحالم كه سختيها رو با كمك ناناجونت پشت سر گذاشتيم خيلي خوشحالم. كار ب...
5 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب چهارم

دخترم آيلينكم ديشب تا ساعت ٢ نخوابيدي و كلي گريه كردي و آخر سر جلوي تلوزيون در حال تماشاي پي ام سي در حاليكه رو پام نشسته بودي و من تكونت ميدادم خوابت برد(اكثرا اينجوري ميخوابي) و تا ٧ صبح بيدار نشدي ٧ بلافاصله بعد از بيدار شدنت رفتي پيش نانا جون و بيدارش كردي نانا جون هم يه كم چرخوندت تو بغلش و خوابت برد و خوابيدي تا ٩. قضيه اينه كه تا وقتي خوابت نياز همه چيز خوبه... ظهر موقع خوابيدن كلي گريه كردي و من به روش دوران نوزاديت خوابوندمت. مثل اون موقع ها كه دل درد داشتي... اما الان كجا و نوزادي كجا!٨ كيلو سنگينتر شدي واقعا از كت و كول افتادم دخترم اما بالاخره خوابيدي و ٢ ساعت خواب بودي. عصري بردم...
5 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب سوم

آيلينم ديشب حسابي شرمنده ام كردي درسته كه خيلي بد خوابيدي و كلي گريه كردي اما شب خيلي خوب خوابيدي و تا صبح فقط يك بار بيدار شدي كه اون يك بار هم زودي خوابت برد. صبح هم بعد از بيدار شدنت يه صبحونه مفصل خوردي و كلي شيطوني كردي عصر برديمت پارك و اونجا كلي بازي كردي و حسابي خسته شدي توي راه برگشت بازم نق زدي و بهونه گرفتي و كلي اشك ريختي تا خوابت برد الانم داري شيطوني ميكني و از خواب خبري نيست! امروز بهتر از ديروز بودي خدا كنه امشب هم خوب بخوابي و فردا بهتر از امروز باشي. مامان خيلي دوستت داره عاشقتم خوب و زوووود بخوابي گل مامان! ...
3 خرداد 1392

از شير گرفتن آيلين-شب دوم

آيلينم واقعا از شير گرفتن شما كار سختيه... امروز همش شير خواستي و با تلخي مواجه شدي و گريه كردي ديشب دو بار بيدار شدي كه بار اول به سختي خوابوندمت و بار دوم نتونستم بخوابونمت و ساعت ٦ صبح بيدار شديم همه و نشستيم و عمو پورنگ ديديم!!!! عصري با بدبختي و كلي گريه خوابيدي و الان هم ناناجون انقدر راه رفت تا تونست شما رو بخوابونه... واقعا سخته بازم خوبه من به كم خوابي عادت دارم وگرنه چي ميخواست بشه؟؟؟؟! امروز كه روز بسيار بدي بود واسه همه مون اميدوارم امشب خوب بخوابي و فردا روز خوبي باشه برامون... مامان خيلي دوستت داره باور كن كه خيلي سخته اشكهاي گوله گوله ي تو رو ديدن... خوب بخوابي دختر گلم...
2 خرداد 1392

عکس!

این عکس قدیمیه تازه از خواب بیدار شدی و خوابالو هستی اینجا هم که معلومه دیگه!شکمو خانوم شکلات خورده و... اینجا هم عین بابایی خوابیدی!     ...
31 ارديبهشت 1392

از شير گرفتن آيلين-شب اول

دختركم آيلينم امروز طي يك عمليات انتحاري تصميم گرفتم كه از شير بگيرمت صد البته وجود ناناجون همچين جسارتي رو بهم داد. در هر صورت نزديك يك سال و نيمه كه داري شير ميخوري امروز نزديك يك ليوان شير پاستوريزه خوردي،به مرحله ي جديد زندگيت خوش اومدي دخترم، كم كم وابستگي ها كم ميشن... عصري ناناجون رفت صبر زرد خريد كه بمالم به سينه م كه اگه خواستي بخوري تلخ باشه و نخوري اما خوشبختانه اصلا نياز نشد چونكه شما اصلا نخواستي! حتما انتظار داشتي از گريه هات بفهمم چي ميخواي! الان هم بعد از١١ ساعت بيداري بدون وقفه،خوابيدي. روي پام جلوي تلوزيون نشوندمت و انقدر پام رو تكون دادم تا خوابت برد. در هر صو...
31 ارديبهشت 1392

تو عشق مني

عشقم آيلينم انقدر شيرين زبون شدي كه حد نداره چند روز پيش يه گربه ديدي و ميو ميو گفتن رو ياد گرفتي الانم منو نشوندي تو تراس و خودت هي ميري و مياي!!! تا ميام بلند شم ميگي ايشي(يعني بشين!!!) تازه به نشستنم هم رضايت نميدي حتما بايد تكيه بدم تا قبول كني!!!! الان بهت گفتم هاپو چي ميگه گفتي هاپ هاپ!! وقتي ميگم توتو چيكار ميكنه دستات رو به نشونه ي بال بال زدن تكون ميدي كلي دلربا شدي واسه خودت!! دندونهاي نيشت اذيتت ميكنن حسابي و خيال بيرون اومدن ندارن! الانم هي ميري تو خونه و هي مياي بيرون و بوسم ميكني و دوباره ميري!! داروي خوابت رو دادم اما اصلا از خواب خبري نيست گوياااا!!! خيلي دوستت دارم عز...
31 ارديبهشت 1392