کالسکه بازی!!
عزیزم دیگه بزرگ شدی و از کالسکه بعنوان اسباب بازی استفاده میکنی و خوشحال میشی!!! اینجا داری ازش میری بالا!! حالا وقت پایین اومدنه!! آفرین دخترم حالا وقت ساندویچ خوردنه!!! ...
نویسنده :
شهناز
16:09
بازی به سبک بابا!!!
دخترم یه شب بابا تصمیم گرفت شما رو سرگرم کنه آخه خیلی بداخلاق بودی و البته کارساز هم واقع شد!!!! هنوز نمیدونی قضیه چیه!! اما کم کم میفهمی و میری توی تونل!!! و بعد از کلی بازی خرابش میکنی!!! بقیه بازی هم به من مربوط میشه که باید جمعشون کنم!!! ...
نویسنده :
شهناز
15:58
عکس جدید و دندان چهاردهم
دخترکم دندون آسیاب بالات هم خودشو نشون داد و شما چهارده دندونه شدی!! مبارکه اما خبر بد اینکه با کلی عکس جدید اومدم اما درست وقتی که فکر کردم که عکسا رو به لپ تاپ انتقال دادم و از توی گوشیم پاکشون کردم دیدم که عکسا منتقل نشدن و همه پاک شدن. فدای سرت بازم گفتم دست خالی نیام واسه همین عکسای چند روز پیش خونه ی بی بی رو میذارم. ...
نویسنده :
شهناز
16:31
دندان سيزدهم
دختركم چند روز بود كه خيلي بداخلاق شده بودي و كارت شده بود نق زدن،من خيلي بد بودم كه نفهميدم دندون نيش بالات داره لثه ي خوشگلت رو اذيت ميكنه! ديشب تو خواب يه تب خفيف كردي و خيلي بد خوابيدي،ساعت ٦ صبح هم بيدار شده بودي و عمو پورنگ ميخواستي و تا ٨ صبح هم بيدار بودي ظهر وقتي داشتي ميخنديدي ديدم دندونت رو! البته دندون آسياب بالا هم داره در مياد و فكر كنم تا آخر هفته تعداد دندونات به ١٤ تا برسه! قربون دندونات برم من گل دخترم اين روزا خيلي شيرين شدي،و حرف زدنت خيلي خوب شده،اما وقتي ميگي باشه ميخوام بخورمت از بس كه ناز ميگييييي مامان خيلي دوستت داره
نویسنده :
شهناز
18:53
بازیهای جدید
آیلینم بعد از کلی گریه خوابیدی و من فرصت کردم که بیام و عکسای جدیدت رو بذارم. دیشب کادویی که عمو آرش برای تولدت آورده بود سر هم کردیم و شما اینجا نشستی روی صندلی و موهات رو شونه میکنی و بهمشون میریزی!!! مرسی عمو آرش. اینجا هم رفتی میز ناهارخوری رو فتح کردی و خوشحالی!! اینجا هم داری نی نی ت رو میخوابونی و هی بهش میگی هیسسسس!!!! ...
نویسنده :
شهناز
17:54
آغاز پروسه ي از پوشك گيري
دختركم! اين روزها روزهاي خوبي نيستن و چقدر خوشحالم كه شما هنوز انقدر كوچيكي و دنيات رنگي و قشنگه كه خيلي چيزها رو نميفهمي. متاسفانه ديروز پسر يكي از بستگانمون كه ١٧ سالش بيشتر نبود از بين ما رفت و من نه به خاطر اون پسر بلكه بخاطر پدر و مادرش كه تنها فرزندشون رو از دست دادن خيلي گريه كردم و شما هي دستمال مياوردي و به گريه م اعتراض ميكردي. خدا رحمتش كنه واقعا درد بزرگيه. و اما شما! بازم بيكار شدم گير دادم به پوشك شما و از اينكار بسيار خوشحالم و فقط ميتونم بگم ممنون دختركم،راضيم ازت. خيلي باهام همكاري كردي البته قصدم اين نيست كه يهو از پوشك بگيرمت عزيزم البته اگه به همكاريت انقدر خوب ادامه بدي شايد اينكار رو هم كردم. از ديروز كه شروع كردم جيشت ر...
نویسنده :
شهناز
1:24
عکس های آیلین در خانه ی بازی دردونه
از اول بگم کخه اصلا همکاری نکردی و عکس ها تار شدن تو این عکس هم زبونت روی دندونیه که هنوز در نیومده و داره اذیتت میکنه حالا وقت بپر بپرهههههههه نه انگار آهنگشم قشنگه!بذار یه قرررررر بدم!!! وای چقدر فعالیت کردم!حالا وقت به به خوردنههههههه ...
نویسنده :
شهناز
15:50
آيلين بد غذا تر از هميشه...
دخترم از عصبانيت ميخوام موهامو بكنم از دست شما ميدوني مشكل چيه؟ شما غذا نميخوري... از صبح تا شب شايد روي هم رفته ٥ قاشق غذا بخوري... ديگه خسته شدم از بس سرلاك ريختم دور خسته شدم از بس سوپ درست كردم و نخوردي. از بدغذاييت خسته شدم به وضوح دارم ميبينم كه لاغر شدي اما نميدونم چيكار كنم اصلا انگار نه انگار كه يه روزي غذا ميخوردي... آب بازي،كبريت بازي،شمع بازي ديگه هيچ تاثيري ندارن و شما نميخوري كه نميخوري. هي به خودم ميگم ولش كن،گرسنه ش ميشه مياد سراغ غذا!!! اما زهي خيال باطل،من از گرسنگي به خودم ميپيچم ولي شما راست راست راه ميري و بازي ميكني و عين خيالت نيست. در عوض همش آب ميخوري،دم به دقيقه با ليوانت مياي و ميگي آپ!!و هي ميگي آپ!!و خدا نكنه كه م...
نویسنده :
شهناز
2:26